ام المصائب

دلـــــنوشتــه های بیـــــــدل

و گریه من هنگام تولد....اغاز قصه تنهاییم بود...

ام المصائب

 

 

زینب جان! ارام باش دلت درد دارد؟ میدانم که دختر چقدر به پدرش دل می بندد.غمگین نباش ببین هنوز حسن و حسین کنارت هستند، هنوز عباس داری. بی تابی نکن مگر نمی دانی که پدر بی قراریت را می بیند غمگین می شود. صبر داشته باش سر نوشت تو این بود که ام المصائب شوی.هنوز مانده باید تشتی از پاره های جگر را ببینی و تحمل کنی باید روی تپه بایستی و شاهد پرپرشدن برادر باشی باید تاب دیدن سرها روی نیزه را داشته باشی باید خطبه بخوانی بچه ها را ارام کنی باید سر را که در تشت طلا گذاشتند پاهایت یارای استادن داشته باشد تا با کلام علی کاخها ویران کنی.هنوز که اول راه است.

بعد از پرستاری مادر حالا پدر در بستر افتاده.خوب می دانم که کارت را بلدی.روزی باید هشتاد و چهار زن و بچه را پرستار باشی بی تابی نکن.

السلام علی قلب الزینب الصبور

 



نظرات شما عزیزان:

سیده م.م
ساعت15:40---7 مرداد 1392
محشر بود
پاسخ:نظر لطف شماست


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:شب قدر,زینب, ] [ 3:1 ] [ BIDEL ] [ ]