چراغ خانه

دلـــــنوشتــه های بیـــــــدل

و گریه من هنگام تولد....اغاز قصه تنهاییم بود...

چراغ خانه

خادمت جبریل شد بال و پری پیدا کند

خاک پایت شد ملک تاج سری پیدا کند

مصطفی از اولش هم در پی دختر نبود

بلکه بابای تو شد تا مادری پیدا کند

آن همه معراج رفتن علتش یک سیب بود

با همان تثبیت شد پیغمبری پیدا کند

بعد تو پیغمبری هم جمع شد اصلا چه کس

می تواند در کنار تو سری پیدا کند

در همین سجاده هم در مسند الله باش

فاطمه، باید خدا هم مظهری پیدا کند

مرتضی با آن مقامش تازه گردنبند توست[1]

تا که هم تو هم خودش یک زیوری پیدا کند

بیشتر دنبال کسب فیض از قرب تو بود

نه که با وصلت بخواهد همسری پیدا کند

بی گمان محشر خودش اهل شفاعت می شود

هر که از تو رشته های معجری پیدا کند

از مباهات خدا پیداست که امکان نداشت

از نماز تو نماز بهتری پیدا کند

هر که از باب العطایت وارد جنت نشد

از محالات است باب دیگری پیدا کند

[1]. اشاره به این روایت که وقتی آدم همراه جبرئیل وارد یکی از جنت ها شد مشاهده کرد زنی نشسته تسبیح خدا می گوید،تاجی بر سر یک گردنبند و دو گوشواره به گوش دارد. آدم سوال کرد این کیست. گفت حقیقت خلقت.این تاج پیغمبر آخرالزمان این گردنبند شوهرش علی و دو گوشواره هم حسن و حسین هستند.

 

 

تو دعا کن تا بیاید مهدیت با ذوالفقار

قبر پنهان گل نیلوفری پیدا کند



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:مهدی,فاطمه,مصطفی,جنت,جبرئیل, ] [ 2:4 ] [ BIDEL ] [ ]