دلـــــنوشتــه های بیـــــــدل

و گریه من هنگام تولد....اغاز قصه تنهاییم بود...

درد دل امیرالمومنـــــــین با حضرت زهـــــــــرا 2

چه شبی است امشـــــــــــب!

.....

پس آب بریز اسماء...!

کاش آبی بود که آتش این دل سوخـــــــته را خاموش می کرد...

ای اشک بیــــــــــــــا..

بیا که اینجاست جای گریســــــــتن...

فرشتگان که به قدر من فاطــــمه را نمی شناسند...

به اندازه من با فاطمه دوست نبودند...

مثل من دل در گروی عشـــــق فاطمه نداشتند

ضجــــــــه می زنند...

مویــــــه می کنند....

تو برای گریستن سزاوارتری ای علی!

که فاطمه، فاطمه تو بوده است....

که فاطمه، فاطمه تو بوده است....

که فاطمه، فاطمه تو بوده است....

ای وای این تورّم بازو از چیــــست؟

این همان حکایــــت جگرسوز بازو و تازیانه است...

خلایق باید سجــــــــده کنند به اینهمــــــه حلم..

به این همه صبـــــــــــوری...

زهرای من!

گفتی بدنت را از روی لبـــــاس بشویم؟

برای بعد از رفتــــنت هم باز

ملاحظــــه این دل خسته را کردی؟؟

ادامــــــه دارد.....

___________________

 

 

فاطمه، فاطمه علی

 

[ جمعه 1 شهريور 1392برچسب:درد دل,فاطمه,زهرا,علی,اسما,گریه,غم, ] [ 19:13 ] [ BIDEL ] [ ]

غربت

سلام ....

میدونم من زیاد خوب نمی نویســم.

بعضــــیام بهم گفــــتن مزخرفه

خوب حتمــــا  مزخرفه

چون حال خودمـــــه....

هوای غربت خیلی سرده...

و تحمل این سرما سخـــت....

دلم تنگ شده برای یک خنـــــده..

خنـــــده ای که از ته دل باشه..

خستم از این که دهـــــنم رو بزور باز کنم

که بقیه ببیــــــنن من خوشــــحالم

از این خنده های تلـــــــخ...

خدا رو شکـــــر میکنم که هنوز یه دلگرمی واسم مونده

اونم روضــــــه های کوچه هست...

دردودل با مـــــادری که هنوز ندیدمش

هنوز چشم انتـــــــظارشم..

اسم ابی عبـــــدالله...

گودال...

زینبــــــــــ...

 

________________________

و سیعـــلمو الذین ظلــــموا ایّ منقلبٍ ینقــــلبون

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:زینب,ابی عبدالله,حشین,مادر,فاطمه,گریه,غربت, ] [ 15:8 ] [ BIDEL ] [ ]

دلتــــــــنگی

زهرا جان...!

مادرجان...

بیا...

بیا و دست نوازش مادرانه ات را بر سرم بکش

دارو ندارم از این دنیا یک قلب شکسته است

با تنی زار و نحیف.........

فکری پریشان...

چشمانی همیشه خیس....

شده ام مرده ای که راه می رود...

گلایه ای از دنیا ندارم...

هرچند به زمین کوبیدن مرا می خواهد

اما مادری چون تودارم...

و دلی تنگ برای تو...

که از هرجا که گرفت....

همانند بچه ای نازک دل شکایتش را

برای تو می آورم.

و چه خوب شنونده ای هستی

برای حرف هایی که برای همه تکراری بود و هست

هنوز هم آن چادر خاکی پناه ما دلشکسته هاست.

ای مادر خوبیها دریاب که جز تو همدمی ندارم.

_________________

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

 

[ شنبه 26 مرداد 1392برچسب:دلتنگی,مادر,زهرا,فاطمه,دنیا,دلشکسته,قلب,گریه, ] [ 16:20 ] [ BIDEL ] [ ]