دلـــــنوشتــه های بیـــــــدل

و گریه من هنگام تولد....اغاز قصه تنهاییم بود...

غربت

سلام ....

میدونم من زیاد خوب نمی نویســم.

بعضــــیام بهم گفــــتن مزخرفه

خوب حتمــــا  مزخرفه

چون حال خودمـــــه....

هوای غربت خیلی سرده...

و تحمل این سرما سخـــت....

دلم تنگ شده برای یک خنـــــده..

خنـــــده ای که از ته دل باشه..

خستم از این که دهـــــنم رو بزور باز کنم

که بقیه ببیــــــنن من خوشــــحالم

از این خنده های تلـــــــخ...

خدا رو شکـــــر میکنم که هنوز یه دلگرمی واسم مونده

اونم روضــــــه های کوچه هست...

دردودل با مـــــادری که هنوز ندیدمش

هنوز چشم انتـــــــظارشم..

اسم ابی عبـــــدالله...

گودال...

زینبــــــــــ...

 

________________________

و سیعـــلمو الذین ظلــــموا ایّ منقلبٍ ینقــــلبون

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:زینب,ابی عبدالله,حشین,مادر,فاطمه,گریه,غربت, ] [ 15:8 ] [ BIDEL ] [ ]

دلتــــــــنگی

زهرا جان...!

مادرجان...

بیا...

بیا و دست نوازش مادرانه ات را بر سرم بکش

دارو ندارم از این دنیا یک قلب شکسته است

با تنی زار و نحیف.........

فکری پریشان...

چشمانی همیشه خیس....

شده ام مرده ای که راه می رود...

گلایه ای از دنیا ندارم...

هرچند به زمین کوبیدن مرا می خواهد

اما مادری چون تودارم...

و دلی تنگ برای تو...

که از هرجا که گرفت....

همانند بچه ای نازک دل شکایتش را

برای تو می آورم.

و چه خوب شنونده ای هستی

برای حرف هایی که برای همه تکراری بود و هست

هنوز هم آن چادر خاکی پناه ما دلشکسته هاست.

ای مادر خوبیها دریاب که جز تو همدمی ندارم.

_________________

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

 

[ شنبه 26 مرداد 1392برچسب:دلتنگی,مادر,زهرا,فاطمه,دنیا,دلشکسته,قلب,گریه, ] [ 16:20 ] [ BIDEL ] [ ]

درد و دل

آری اگر تو نبــــــــودی...

آهنگ کاروان هستــــی به گوش نمی رسید...

و قافـــــــله وجود به راه نمی افتاد!

اگر تو نبودی بهار سبز نمی شد.....

تابستان نمی رســـــــید...

پائیز زرد و زمستان پیر نمی گشت.

و اگر تو نمی آمدی ...!

غنچه های نشکفته داغ پژمردگی می دیدند....

و پرندگان نغمه شادی نمی سرودند.

دخترکان معصوم در بهار مظلومانه می مردند و 

در سردی آغوش خاک می آرمیدند.

خاک وجود ما با شبنم عشق تو گل شد....

و درخــت آفرینش به شوق تو گل کرد.

آمدی تا هستی یتیـــــــــــم نماند...

تا دست نوازش مادری مهربان را بر سرش احساس کند.

آمدی تا دردهای نهفته دل خویش را با تو بگوییم

واز ستم این چرخ جفاکار نزد تو شکوه کنیم

مگر طفل را جز آغوش مــــــادر پناهی هست؟

این چادر خاکیست که همیشه بی نوایان را پناه بوده

و آن دست ضرب دیده که ما را از گرداب های مهیب بیرون کشیده است.

 

 

________________________

السلام علیک یا قرة عین المصطفی

 

[ چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:مصطفی,مادر,سلام,حضرت زهرا,فاطمه,هستی,یتیم, ] [ 16:40 ] [ BIDEL ] [ ]

دستبوس فاطمه

چشم خشک از چشم های تر خجالت می کشد

چشمه وقتی خشک شد دیگر خجالت می کشد

سوختن در شعله دل کمتر از پرواز نیست

هر که اینجا نیست خاکستر خجالت می کشد

طفل بازیگوش را شرمی نباشد از کسی

بیستر با دیدن مادر خجالت می کشد

آنچه مادر می کشد دردش به دختر می رسد

گر بیفتد مادری دختر خجالت می کشد

تا عروج فاطمه جبریل را هم راه نیست

در مسیر عرش بال و پر خجالت می کشد

حتم دارم که قیامت هم از او شرمنده است

با ورود فاطمه محشر خجالت می کشد

دست این از دست ان و دست ان از دست این

آه...دارد همسر از همسر خجالت می کشد

 

 

 

روز محشر که بیاید کار دست فاطمست

مرتضی می ایستد و زهرا شفاعت می کند

[ سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:فاطمه,مادر,جبریل,علی,همسر,قیامت, ] [ 4:8 ] [ BIDEL ] [ ]