دلـــــنوشتــه های بیـــــــدل

و گریه من هنگام تولد....اغاز قصه تنهاییم بود...

غربت

سلام ....

میدونم من زیاد خوب نمی نویســم.

بعضــــیام بهم گفــــتن مزخرفه

خوب حتمــــا  مزخرفه

چون حال خودمـــــه....

هوای غربت خیلی سرده...

و تحمل این سرما سخـــت....

دلم تنگ شده برای یک خنـــــده..

خنـــــده ای که از ته دل باشه..

خستم از این که دهـــــنم رو بزور باز کنم

که بقیه ببیــــــنن من خوشــــحالم

از این خنده های تلـــــــخ...

خدا رو شکـــــر میکنم که هنوز یه دلگرمی واسم مونده

اونم روضــــــه های کوچه هست...

دردودل با مـــــادری که هنوز ندیدمش

هنوز چشم انتـــــــظارشم..

اسم ابی عبـــــدالله...

گودال...

زینبــــــــــ...

 

________________________

و سیعـــلمو الذین ظلــــموا ایّ منقلبٍ ینقــــلبون

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:زینب,ابی عبدالله,حشین,مادر,فاطمه,گریه,غربت, ] [ 15:8 ] [ BIDEL ] [ ]

وداع..........

الان صبح روزه عیده.....

الان از نماز برگشتیم....

با یه حالت عجیب....

مردم خوشحال از رسیدن عید بهم تبریک میگن...

اما دلتنگی رمضان....

سحر، افطار، شب های قدر. باید وداع کنیم.

رمضان چقدر مبارک بودی

باتو مسجدهامون چراغش روشن شد...

یتیم و فقیر از تو بی بهره نموندن...

ای ماهی که طراط مستقیم با تو هموار تر بود

حالا که رفتی نزد خدا شفاعت کن برامون...

خیری نصیبم بشه که بازم شب های قدرو درک کنم.

بازم سحرهارو ببینم.....و روشنای افطار......

حالا که سفرت رو جمع کردی و رفتی، دلتنگمون کردی...!

گفتم وداع ناخدآگاه یاد یه وداع افتادم

یه وداع آتشین،سخت و جگرسوز....

یادمه که واسمون میخوندن....

آمد مقابل خیمه ها با تن خسته و زار و نحیف

یا زینب یا ام کلثوم یا سکینه یا رباب علیکن منی السلام.....

یعنی عزیزان من وقت خداحافظی رسیده بیاید آقاتون رو ببینید

و آه زینب زینب زینب چه بر تو گذشت و چه آتشی بر جگرت افتاد

امان از ان دل پر درد امان از آن لحظه استیصال....

 

 

عشق تو هست آتش و نیزار زینب است

[ جمعه 18 مرداد 1392برچسب:عشق,رمضان,عید,زینب,حسین,وداع,افطار,سحر, ] [ 9:27 ] [ BIDEL ] [ ]

گفتن ندارد......

گفتن ندارد............

کوچه شلوغ و جای یک سوزن ندارد..

نامرد مردم.....

حق علی و فاطمه خوردن ندارد....

مادر به خود گفت....

شاید کسی کاری به کار زن ندارد.

من از نبی ام ...

حتما کسی کاری به کار من ندارد..

افتادن زن....

در پیش چشم دیگران دیدن ندارد..

برخیز مادر ...

زینب پناهی غیر این دامن ندارد....

 

 

 

وقتی حسینت.....

در لحظه ی گودال پیراهن ندارد

 

 

 

[ چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:علی,فاطمه,حسین,زینب,کوچه,گودال,پیراهن,شلوغ,پناه, ] [ 21:43 ] [ BIDEL ] [ ]

تنهاترین

این جماعت از کار دنیا فقط گریستن را آموخته اند واین شهر فقط تماشا را.

آن لحظه که صدایشان کردی بی پاسخت گذاشتند و حالا که خود خاموش شده ای 

برایت سینه زنان آه و ناله سر می دهند.

این است که قلب را می سوزاند و جگر را آتش می زند.

علی به ابوذر فرمود برو با صدای بلند اعلام کن:

تشییع جنازه فاطمه زهرا به تاخیر افتاده به خانه هایشان برگردند.

متفرق شدند!بهتر! جماعت بوقلمون صفت هر چه نباشند بهتر است.

مدینه در سکوت فرو رفت و کودکان یتیم علی در خویش...

زینب.....................................

چاره ای جز صبر نیست که اینان وارثان غم غربت تواند یا علی!

 

 

و حالا علی تنهاترین شد

 

[ سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:تشییع,تنها,فاطمه,علی,زینب,یتیم,غم,غربت, ] [ 18:46 ] [ BIDEL ] [ ]

بی هوا.........

سلام.........

بعضیا میان تو وبلاگشون حرف دلشون رو میگن

بعضیا درد دل....

بعضیام دنبال کارای متفاوت برا جلب نظرن

عده ای میان تا خودشون رو خالی کنن و ارامش بگیرن

تا داغشون رو به بقیه نشون بدن...

و خیلی هدف های دیگه

خلاصه هر کی هرچی که دلش میخواد دلش.................

اما من بیدلم...

بگذارید از فاطمه بگم کسی که راه و رسم عشقبازی رو به ما اموخت

سه ماه با درد شدید خودش پشت در رفت تا درو برا شوهرش باز کنه

سه ماه صورتش رو پوشوند و رو گرفت...........

شب های دردناک اما با سکوت ....

نگاه های زیر چشمی بچه ها............زینب!

بازی های ساختگی دو برادر....

داغ دل حسن از ماجرای کوچه........................

 

 

اگه اون روز، روز پرسوز، یکمی بودم بزرگتر

توی کوچه، می شدم من، سپر تن تو مادر

میمیرم روزی هزار بار، وقتی یادم میاد ای یار

بی هوا زد تورو دشمن، با صورت رفتی تو .......

 

 

 

 

[ شنبه 12 مرداد 1392برچسب:بیدل,فاطمه,حسن,زینب,بی هوا,کوچه, ] [ 21:25 ] [ BIDEL ] [ ]

ام المصائب

 

 

زینب جان! ارام باش دلت درد دارد؟ میدانم که دختر چقدر به پدرش دل می بندد.غمگین نباش ببین هنوز حسن و حسین کنارت هستند، هنوز عباس داری. بی تابی نکن مگر نمی دانی که پدر بی قراریت را می بیند غمگین می شود. صبر داشته باش سر نوشت تو این بود که ام المصائب شوی.هنوز مانده باید تشتی از پاره های جگر را ببینی و تحمل کنی باید روی تپه بایستی و شاهد پرپرشدن برادر باشی باید تاب دیدن سرها روی نیزه را داشته باشی باید خطبه بخوانی بچه ها را ارام کنی باید سر را که در تشت طلا گذاشتند پاهایت یارای استادن داشته باشد تا با کلام علی کاخها ویران کنی.هنوز که اول راه است.

بعد از پرستاری مادر حالا پدر در بستر افتاده.خوب می دانم که کارت را بلدی.روزی باید هشتاد و چهار زن و بچه را پرستار باشی بی تابی نکن.

السلام علی قلب الزینب الصبور

 

[ دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:شب قدر,زینب, ] [ 3:1 ] [ BIDEL ] [ ]