دلـــــنوشتــه های بیـــــــدل

و گریه من هنگام تولد....اغاز قصه تنهاییم بود...

درد و دل

آری اگر تو نبــــــــودی...

آهنگ کاروان هستــــی به گوش نمی رسید...

و قافـــــــله وجود به راه نمی افتاد!

اگر تو نبودی بهار سبز نمی شد.....

تابستان نمی رســـــــید...

پائیز زرد و زمستان پیر نمی گشت.

و اگر تو نمی آمدی ...!

غنچه های نشکفته داغ پژمردگی می دیدند....

و پرندگان نغمه شادی نمی سرودند.

دخترکان معصوم در بهار مظلومانه می مردند و 

در سردی آغوش خاک می آرمیدند.

خاک وجود ما با شبنم عشق تو گل شد....

و درخــت آفرینش به شوق تو گل کرد.

آمدی تا هستی یتیـــــــــــم نماند...

تا دست نوازش مادری مهربان را بر سرش احساس کند.

آمدی تا دردهای نهفته دل خویش را با تو بگوییم

واز ستم این چرخ جفاکار نزد تو شکوه کنیم

مگر طفل را جز آغوش مــــــادر پناهی هست؟

این چادر خاکیست که همیشه بی نوایان را پناه بوده

و آن دست ضرب دیده که ما را از گرداب های مهیب بیرون کشیده است.

 

 

________________________

السلام علیک یا قرة عین المصطفی

 

[ چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:مصطفی,مادر,سلام,حضرت زهرا,فاطمه,هستی,یتیم, ] [ 16:40 ] [ BIDEL ] [ ]

تنهاترین

این جماعت از کار دنیا فقط گریستن را آموخته اند واین شهر فقط تماشا را.

آن لحظه که صدایشان کردی بی پاسخت گذاشتند و حالا که خود خاموش شده ای 

برایت سینه زنان آه و ناله سر می دهند.

این است که قلب را می سوزاند و جگر را آتش می زند.

علی به ابوذر فرمود برو با صدای بلند اعلام کن:

تشییع جنازه فاطمه زهرا به تاخیر افتاده به خانه هایشان برگردند.

متفرق شدند!بهتر! جماعت بوقلمون صفت هر چه نباشند بهتر است.

مدینه در سکوت فرو رفت و کودکان یتیم علی در خویش...

زینب.....................................

چاره ای جز صبر نیست که اینان وارثان غم غربت تواند یا علی!

 

 

و حالا علی تنهاترین شد

 

[ سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:تشییع,تنها,فاطمه,علی,زینب,یتیم,غم,غربت, ] [ 18:46 ] [ BIDEL ] [ ]