دلـــــنوشتــه های بیـــــــدل

و گریه من هنگام تولد....اغاز قصه تنهاییم بود...

گفتن ندارد......

گفتن ندارد............

کوچه شلوغ و جای یک سوزن ندارد..

نامرد مردم.....

حق علی و فاطمه خوردن ندارد....

مادر به خود گفت....

شاید کسی کاری به کار زن ندارد.

من از نبی ام ...

حتما کسی کاری به کار من ندارد..

افتادن زن....

در پیش چشم دیگران دیدن ندارد..

برخیز مادر ...

زینب پناهی غیر این دامن ندارد....

 

 

 

وقتی حسینت.....

در لحظه ی گودال پیراهن ندارد

 

 

 

[ چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:علی,فاطمه,حسین,زینب,کوچه,گودال,پیراهن,شلوغ,پناه, ] [ 21:43 ] [ BIDEL ] [ ]

بی هوا.........

سلام.........

بعضیا میان تو وبلاگشون حرف دلشون رو میگن

بعضیا درد دل....

بعضیام دنبال کارای متفاوت برا جلب نظرن

عده ای میان تا خودشون رو خالی کنن و ارامش بگیرن

تا داغشون رو به بقیه نشون بدن...

و خیلی هدف های دیگه

خلاصه هر کی هرچی که دلش میخواد دلش.................

اما من بیدلم...

بگذارید از فاطمه بگم کسی که راه و رسم عشقبازی رو به ما اموخت

سه ماه با درد شدید خودش پشت در رفت تا درو برا شوهرش باز کنه

سه ماه صورتش رو پوشوند و رو گرفت...........

شب های دردناک اما با سکوت ....

نگاه های زیر چشمی بچه ها............زینب!

بازی های ساختگی دو برادر....

داغ دل حسن از ماجرای کوچه........................

 

 

اگه اون روز، روز پرسوز، یکمی بودم بزرگتر

توی کوچه، می شدم من، سپر تن تو مادر

میمیرم روزی هزار بار، وقتی یادم میاد ای یار

بی هوا زد تورو دشمن، با صورت رفتی تو .......

 

 

 

 

[ شنبه 12 مرداد 1392برچسب:بیدل,فاطمه,حسن,زینب,بی هوا,کوچه, ] [ 21:25 ] [ BIDEL ] [ ]