دلـــــنوشتــه های بیـــــــدل

و گریه من هنگام تولد....اغاز قصه تنهاییم بود...

درد دل امیرالمومنـــــــین با حضرت زهـــــــــرا

چه شبی است امشب خدایا!

این بنده تو هیچ گاه انقدر بیتاب نبوده است!

این دل و دست و پا هیچ گاه انقدر نلرزیده است...

این اشک انقدر مدام نباریده است...

چه کند علی........

با این همه تنهایی!!!

ای خدا.........

در سوگ پیام آور تو که سخت ترین مصیبت عالم بود

دلخوش به فاطمه بودم....

می گفتم گلی از این گلستان در این گلخانه هنوز

به یادگار مانده است.

اما اکنون چه بگویم...

این همه تنهایی را کجا ببرم...

این همه اندوه را با که قسمت کنم؟؟؟؟

فاطمه در این دنیا برای من حقیقت کوثر بود...

او با وجود تشنگی، گرسنگی،خستگی، جراحت، 

کسالت و خستگی به راستی معنا نداشت...

تکنون با رفتن او من خستگی های گذشته ام را

نیز بر دوش خود احساس می کنم.

چگونه من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم.

اگر تغسیل فاطمه به اشک چشم مجاز بود، 

آب را بر بدن او حرام می کردم.

حیف است این جسم آسمانی در خاک...

حیف است این پیکر ثریائی در ثری...

حیف است این وجود عرشی در فرش...

اما چه کنم این سنت دست و پاگیر زمین است.

و از تبعات زندگی خاکی....

ادامه دارد...........

_____________________________

 

 

اجرک الله یا امیرالمومنین

 

 

[ شنبه 26 مرداد 1392برچسب:درد دل,علی,فاطمه,زهرا,تنهایی,خاک,مصیبت,غسل,اشک, ] [ 14:59 ] [ BIDEL ] [ ]

فشـــــــــــــار

واقعا روزا و شبای سختی رو دارم میگذرونم....

گیجی سردرد مداوم و نا امیدی...

ناامیدی ازینکه تصوراتم داره برعکس میشه...

نقشه هام بهم میریزه...

اگر تا الان خوشحال بودم که حرفام قانع کننده بود...

الان باید بپذیرم که مزخرف که بودن که هیچ...

حوصله سر می بردم و همش توهمات و دلخوشی های

خودم بودم.

نه اشتها دارم نه خواب نه حوصله خودمو....

این دنیا شده مثل قفس...

بدجور باهام درافتاده...

انگار هیچوقت نمی تونم باهاش کنار بیام.

انگار هیچکس نمی تونه تحملم کنه.

خیلی تلاش کردم عوضش کنم.

باور کنید همه تلاشمو کردم...

اما انگار فقط ازین دنیا داغ نصیب دل منه...

تنهایی این نیس که دور و برت خالی باشه

اینه که باشن همه حرفت رو کسی نفهمه

با هیشکی نتونی درد دل کنی...

اگرم حرف بزنی یا گوش ندن یا بگن

همه حرفات چرته.

واقعا هرچی که من میخوام مزخرفه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیگه کم کم داره باورم میشه.

یا حضرت زهرا شما خودت می دونی من از این دنیا و 

آدماش دل بریدم.

خوب میدونی که باورت دارم و جز تو کسی رو ندارم.

هنوز هم منتظرم.....

 

 

________________________

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

_____________

به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم

همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

_____________

چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی

چه شود که کام جوید ز لب تو کام جویی

 

 

[ یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:تنهایی,غم,فاطمه,زهرا,دنیا,قفس, ] [ 22:40 ] [ BIDEL ] [ ]

تنها خداست!!!!!!!!!!

خب!

امشب حالم خوش نیست. احساس می کنم خیلی تنها شدم. سخته وقتی تمام محاسبات ادم میریزه بهم. وقتی ببینی اونطور که فکرشو میکردی نبوده تا حالا و اصل قضیه یجور دیگس. اما خب باید عادت کرد. باید ببینم اخرش این منم که کم میارم یا دنیا. دنیایی که پاشو کرده تو یه کفش که من همیشه باید با صورت زمین خورده باشمو بقیه از روم رد شن در حالی که خودم قصد بلند شدن دارم.

 

 

و اما از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است.درسته که ماها غلطای زیادی می کنیم اما یچیزی واستون بگم که دلامون اروم بشه. وقتی یونس مرتکب اشتباه شد که میگن در واقع یک لحظه در ولایت ائمه علیهم السلام شک کرد مجازات شد به زندانی شدن در شکم ماهی و بعد از مدت طولانی خداوند خودش معلم یونس شد و گفت که به طریق خاصی اونو صدا بزنه تا بخشیده شه.

حالا منو شما که از پیغمبر خدا بالاتر نیستیم و اشتباهمونم در حد انکار ولایت نیست. شما رو نمیدونم اما برای من از روز روشن تره که خدا ولم نکرده و هنوز نظر رحمت داره از طرفی خدا دروغ نمی گوید اینو باور کنید.

اینو باور دارم که همیشه کوتاهی از منه و تقصیر خودم.

شماها بخدا بگید من کار خودمو کردم بقیش دست خودشه پس همه با هم از ته دل بگیم:

بسم الله الرحمن الرحیم

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

اجعل عواقب امورنا خیرا بحق فاطمه

[ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:فاطمه,تنهایی,یونسیه,ولایت,رحمت,خدا, ] [ 20:46 ] [ BIDEL ] [ ]